سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
Instagram
 
 
نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : یکشنبه 93/2/28
نظر
داستانک : روزی رُخش ببینم *

گفت : به دنیا برو و دو چیز بیاور : 
اولی آنچه که " من ندارم " دوم آنچه که برای تو " بهترین " است ...
 
با دو علامت سوال فرود آمدم !! همه جا را گشتم ... 

از قصر پادشاهان گرفته تا قعر اقیانوسها و ....
.....بلاخره روزی باز گشتم .
گفت : سفر چطور بود ؟ 
راستی از بازار دنیا چه خریدی ؟! سوغاتی چه آوردی ؟!
عاشقانه تر از همیشه ، با نگاهی خیس تر از باران بهار ، نگاهش کردم 
دوست داشتم روی ماهش را ببوسم
دوست داشتم مرا در آغوش بگیرد و نوازشم کند 
و تا صبح قیامت از سفر سختم برایش بگویم و بر شانه هایش بگریم 
اما ....!
....دستان عطر آگین به گل عشق را جلو بردم !
هر دو مشتم را باز کردم ، پُر از خالی بود 
نگاهم کرد .... لبخند زد و گفت :

فَتبارکَ الٌله اَحسنُ الخالقین
او " نیاز " نداشت که من دست خالی پر از نیازم را برایش آوردم 
و بهترین توشه " تقوا " بود ، که من از زمین هیچ بر نداشتم 
و با دلی عاشق تر از همیشه بازگشتم .

 
 
من در 17 مرداد 64 در شهر تفت یزد به دنیا آمده ام. از خانواده مذهبی و سنتی یزد و همواره به عکاسی علاقه زیادی دارم. طراحی گرافیک نیز کار می کنم. دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر نرم افزار می باشم. پیاده روی و کوهنوردی خیلی دوست دارم.