سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
Instagram
 
 
نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : سه شنبه 88/7/21
نظر

یکی بود، شاید هم نبود.

در کشور همیشه سیل‌زده‌ی سیلستان، پسربچه‌ی فین‌فینوی تخسی زندگی می‌کرد به نام پترس که کارش انگشت کردن توی سولاخ سنبه‌ها بود. از سوراخ دماغ بابا گرفته تا سوراخ سوراخ‌ لایه‌ی اوزون. اطرافیانش با خوشحالی می‌گفتند از ناصیه‌اش معلوم است که این پسر خیلی فداکار می‌شود و کشور ما را در برابر سیل‌ها نجات خواهد داد. اما بعضی افراد حسود می‌گفتند: پسره دچار بیماری «انگولیسم» شده و باید او را هر چه زودتر بستری کرد. هر چه بود پترس با آن انگشت وسطی‌اش به زودی مشهور شد.

جانم برایتان بگوید این سیلستان کشور عجیبی بود. سیل که می‌آمد هر کسی سطلی برمی‌داشت و آن را در خانه‌ی همسایه‌های خود خالی می‌کرد و به همین ترتیب برو تا آخر. علاجی هم نداشت و علت بزرگش سوراخ‌هایی بود که همیشه روی دیوار سد آن به وجود می‌آمد و مدام از این سوراخ‌ها آب می‌زد بیرون و سیل می‌شد.

باری، پترس فداکار ما هر روز پفک‌نمکی و زالزالک می‌خورد و بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و پست‌های متعدد می‌گرفت تا این که یهویی رییس‌جمهور سیلستان شد. این یهویی شدن به دلیل نبوغ سرشار و مهم‌تر از همه سابقه‌ی «انگشت‌نما»یی او بود که از نشانه‌های توجه به شایسته‌سالاری در سیلستان بود. پترس با شعار انتخاباتی «سوراخ هرگز!» گوی سبقت از رقیبان ربود و بر کرسی نشست. مردم با شادی فریاد می‌زدند: پترس! پترس! دوست داریم!

پترس وعده داد که تمام سوراخ‌های سد را بگیرد و سیلستان را گلستان کند. او قول داد سوراخ‌ها را چنان بگیرد که دیگر آب از آب تکان نخورد و مردم هیجان‌زده داد می‌زدند: پترس! پترس! جیگرتو!

مردم آن شب با خوشحالی به خانه‌هایشان رفتند و به امید پترس ناجی خواب خوشی کردند اما صبح بعد که از خواب پاشدند دیدند نه تنها از حجم سیل‌ها و فشار آب کاسته نشده بلکه مرتب بیشتر و بیشتر می‌شود. همسایه‌ها با سطل و تشت و قابلمه مرتب مشغول ریختن آب به خانه همسایه‌های دیگر بودند. اما مگر تمام می‌شد؟ این شد که نفس‌نفس‌زنان و با زبان‌های بیرون آمده تصمیم گرفتند بروند محل سد ببینند چه خبر است.

وقتی مردم به سد رسیدند دیدند ای دل غافل، پترس یک درل گنده دستش گرفته و مشغول سوراخ کردن آن است و سد هم مثل جگر زلیخا و آبکش برنج سوراخ سوراخ شده است. مردم داد زدند: چیکار داری می‌کنی مرد حسابی؟ اما هر بار که کسی چیزی می‌گفت پترس یک سوراخ گنده در سد درست می‌کرد که طرف را سیل می‌برد و مردم هم به وضعیت قبلی راضی می‌شدند و خدا را شکر می‌کردند. به نظر می‌رسد پترس پیش از هر سوراخی، سوراخ دعا را در سیلستان یافته بود.


 
 
من در 17 مرداد 64 در شهر تفت یزد به دنیا آمده ام. از خانواده مذهبی و سنتی یزد و همواره به عکاسی علاقه زیادی دارم. طراحی گرافیک نیز کار می کنم. دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر نرم افزار می باشم. پیاده روی و کوهنوردی خیلی دوست دارم.