سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
Instagram
 
 
نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : یکشنبه 88/6/15
نظر
به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست ...

  کلید کُل گنج های  آسمان و زمین بدست خداوند است .

پس باید همه  چیز را از او  درخواست کرد ...
 اما در عین حال که از او تقاضا و به او توکل می کنیم
تلاش کافی را نیز در جهت رسیدن به حوائجمان ، باید داشته باشیم  .

" نشان و علامت عشق تسلیم است  "

خداوند حاجات کسانی را  می دهد که " تسلیم فرامین" او هستند و " تقوا " دارند. 
تسلیم و تقوا ، موجب تقرب بیشتر گشته و وقتی که به حضور ش برسیم !
و دستمان را برای دریافت حاجات جلو ببریم !
هر چه بخواهیم ، اگر به مصلحت مان باشد خواهد داد .  

اما یک اتفاق مهم در اینجا رخ می دهد
 و آن  این که کسی که مقرب شد و به حضورش راه یافت

 

... او که غبار از چشم دلش زدوده شده وقتی محبوب را می بیند !
عاشق اش می شود
و فقط خود خداوند را از او می خواهد و تمام حاجات غیر او برایش بی رنگ و محو می شود . 
 و از این  زمان است که اکثر حوائج او بی در خواست برآورده می شود  ...

 

...او عاشق می شود و میوه  و محصول این عشق خدمت است ...

 عاشق خدا ، خادم خلق  اوست ...

تمام همٌ وغم و دغدغه  عاشقانه او ، کسب خشنودی و رضایت خداوند می شود   .

  همه از یک خداییم و یک خانواده ایم      و معبود و مقصودمان یکی است .

 روح رشد یافته چنین فردی ، خود به نوعی شبیه اسم اعظم می شود
و تا چیزی بخواهد ،
خداوند مهربان به او می دهد  !

 و هر زمان که از سوی محبوب نعمت و یا عنایتی به او می رسد  

 

روحش در کوچه پس کوچه های کهکشان به سماع در می آید و از شادی آواز سر می دهد که : 
  او مرا دوست دارد ...
از هلهله و شادی او در بین فرشتگان در آسمان هم شوری شگفت  بر پا می شود و.....

 

مژده مهر خداوند به بنده اش مهمترین و بزرگترین حاجت و دریافتی است
 که به انسان می رسد .

 کلید استجابت دعا : پاکی و نیکی و عشق به خداست ...
و یا به عبارتی تسلیم و تقوا و خوبی و خدمت است

چند نکته کوتاه :

* کسیکه تسلیم خداوند است همه چیز تسلیم اوست.
* اول طاعت سپس طلب ....
* گناه مانع مهمی برای استجابت دعاست.
 خوبی  و خدمت ، خطاها را پاک می کند ...
                  
بهترین زمان دعا " سحر" است .

 حدیث قدسی :

 "مرا بخوان همانند غریقی اندوهگین که دادرسی ندارد"
با مهر و امید به فردایی بهتر ...

نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : یکشنبه 88/6/15
نظر
گفتی: 1*1 چند می شه؟
گفتم: 1
گفتی خوب! 1*2 چند می شه؟
گفتم خوب 2 !
گفتی اون‌وقت اون یک واقعا یکه؟
گفتم یک یکه دیگه! یعنی چی؟
گفتی همین دیگه! من این یک تو رو نمی‌فهمم! اگر چیزی یکه پس تکه! محضه!خالصه! منحصر بفرده! چطور این منحصر بفرد می‌تونه تکثیر پیدا کنه؟ جمع شه؟ تفریق شه؟ ضرب شه؟ به نظر من 1 برای همیشه یکه و بس! مثل خدا!
گفتم این حرف‌ها یعنی چی؟ خوبی؟
گفتی: 2 هم همین‌طور! دو تا چیز که با هم مفهوم 2 دارند هیچ‌وقت سه نمی‌شن! یک نمی‌شن! مثالش پدر و مادر... پدر مادر با هم دیگه ست که می‌شن 2 ...
حقیقتش نمی‌فهمیدم چی می‌گفت؟ ریاضی عجیبی رو داشت می‌گفت! ریاضی‌ای که به ظاهر ساکن بود، بسطی نداشت؛ اما در باطن چقدر ژرف و عمیق بود... چقدر اعداد رو برام معنی می‌داد که سطحی ازشون رد نشم... راستش رو بخواین تاحالا به ابهت عدد 1 فکر نکرده بودم، یا 2 این‌قدر برام قداست نداشت... جالب بود هر عددی ماهیتی توی این ریاضی داشت که تا حالا نادیده گرفته بودمش!
جالب بود ریاضی روح من!

نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : پنج شنبه 88/6/12
نظر

بعضی قرآن را برای پاداش و ثواب می خوانند به همین دلیل بیشتر به کمیت میزان تلاوت اهمیت می دهند و با شتاب از آیات می گذرند .اما برخی هم برای یافتن راه صواب و دریافت نور هدایت می خوانند و به همین دلیل از تک تک آیات با تامل و تعمق عبور می کنند تا شاید اندکی به مغز و معنا و جواهراتی که در ژرفای این دریای عظیم و عمیق نهاده شده دست یابند و طبیعی است که با چنین خواندنی است که می توان به برکات معنوی قرآن دست یافت .

قرآن معدن معرفت و ایمان است برای کسی که تشنه تعالی باشد .

 هنگام تلاوت حجاب ها برای کسی کنار می رود که به معنای واقعی به عظمت خداوند و حرمت کلام او پی برده و تقوای اولیه را داراست و از هبوط مجدد می هراسد .

قرآن بهترین برنامه برای زندگی سعادتمند است .

قرآن قدر و قیمت انسان را و ثروت و سرمایه های او را نشانش می دهد .

شناخت خدا و معرفت و محبت و مطیع شدن از مهمترین محصولات باغ قرآن است .

قرآن راه راست و راه سلوک و تهذیب را به انسان تعلیم می دهد

احوال دوستان خدا و دشمنان او را در دو جهان باز گو می کند

عاقبت گذشتگان را برای عبرت ما بیان می کند

طریق مهار نفس و راه در امان شدن از شیطان را به انسان می آموزد

قرآن بهترین و مهربانترین معلم و موعظه گر است .

قرآن شفا و شفیع است ...

ریسمانی از نور  و نردبانی است که می توان بوسیله آن از چاه دنیا بیرون آمد .

و........همه می دانیم قرآن چیست و چه می گوید اما

با وجود این همه ثمرات تنها دنبال ثواب بودن کار درستی است ؟!


نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : دوشنبه 88/6/9
نظر

صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی ...

...
صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
...
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...
...

 

ناهار
این چیه؟ شوره

تازه، ادویه هم کم داره

فکر کنم سبزی اش نپخته باشه

من که نمی خورم، دل درد میگیرم

من هم همینطور چون جوش میزنم

فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید
!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟

برو خودت غذا درست کن

والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو
..

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

...
بعد از ناهار

فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود
...
هوووو....بی شعور

مگه خودت خواهر مادر نداری
...
بی آبرو گمشو بیرون
...
وای نامحرم
...
کثافت حمال
...
(
کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است
!!)
...
بعد از ظهر

فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟

جوجه بدون برنج

رژیمی عزیزم؟

آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم
.
...
شب در آسایشگاه

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟

فرمانده: بله بسیار زیاد
!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم

فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه
!!
فرمانده میره تو آسایشگاه
:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو

راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
فرمانده: بلندشید برید بخوابید
!
همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند

فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟

واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم
.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده

فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی
.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی

مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا


 
 
من در 17 مرداد 64 در شهر تفت یزد به دنیا آمده ام. از خانواده مذهبی و سنتی یزد و همواره به عکاسی علاقه زیادی دارم. طراحی گرافیک نیز کار می کنم. دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر نرم افزار می باشم. پیاده روی و کوهنوردی خیلی دوست دارم.