دقیقا نمیدانم از کی بود که روز دختر را تولید کردند، خدا خیرشان دهد و نور به قبر تمام اجدادشان ببارد که یادشان آمد روزی از روزها هم برای دختران است، من که یادم نیست شاید قبلا هم روز دختری، پیره زنی، زنی، بیوه ای، حاجیه خانمی، مطلقه ای هم بوده و ما خبر نداشتیم!
می گویم روز دختر تولید شد نه اینکه از قبل نبوده باشد، نماد سازی است دیگر بنا است یادمان نرود دخترها هم هستند!
روز دختر شد تا باز یادم بیفتد به دختران سرزمینم، به اینکه تیم فوتسالشان در دانشگاههای دنیا جزو بهترینهاست، به اینکه تیم کاناپولوی دختران سرزمین من در آسیا اول است، به المپیادها و مقامهایشان به دختران کیف قاپ و قلب قاپ مستند شک و صفحه حوادث روزنامهها، به اینکه یک بار چینیها پسرانشان را به عنوان رقیب به تیم دانش آموزی تکواندوی دختران ایران مثل جنسهایشان که قالب میکنند قالب کردند و بندگان خدا دختران تیم ایران همه با دست و پای شکسته برگشتند و دهانم باز ماند که حتی بعضی هاشان با همین دست و پای شکسته مدال هم گرفته بودند، به اینکه آسمان را به نام دختران زدند و شده است مهتاب خانم، ستاره خانم، خورشید خانم و... و گرگ و دیو را به نام ما، آقا گرگه، آقا دیوه آقا روباهه، و...
به تصویر دختران در بعضی از فیلم ها... که مفلوکند، در عشق ضربه خورده اند، کسی خواستگاریشان نمی آید، عاشق میشوند و جواب نمیگیرند، فکر میکنند تنها ستاره آسمان قلبش هستنند و بعد میفهمند قبل از او 15 ستاره داشته و پانزدهمیش او بوده است!
به اینکه افتخار کنم به همه دختران حضرت زهرا (س) نه آنها که تنها جدهشان حضرت زهراست نه! همهی آنان که حجابش را، میراثش را حفظ کرده اند و مایه افتخار خود کرده اند به آن دختر چادری که از پله های مترو افتاد و زود خود را جمع کرد تا مبادا چادرش از سرش بیفتد، و من فهمیدم چه دردی از زمین خوردن میکشید و دم نزد و آرام روی یک نیمکت نشست و سکوت کرد در مقابل تکه هایی که روانه اش میشد...
"آخی خونه نداشتی چادر زدی؟"
و انصافا هم گاه و بی گاه تکه هایی میشنوم که نمیتوانم جلوی خنده ام را بگیرم!
...
افتخار کنم به آن دختری که با خانواده اش در آلمان زندگی میکرد و در وبش نوشته بود:
تازه از تعطیلات ایتالیا اومدیم نکته جالب این بود که مردمی که ما پیششون بودیم تا حالا چادری ندیده بودند!
افتخار کنم به آن دختری که تمام خانواده و فامیلش حجاب کاملش را مسخره میکردند، و لبخند میزد و حتی کمکم مادرش را هم با حجاب کرده بود، به او که مانتوی بلند میپوشید و یک تار موهایش را هم بیرون نمیگذاشت تا بفهماند میتوان با مانتو هم حجاب را کامل حفظ کرد!
و افتخار میکنم به تمامشان و حتی آنان که به ورودی حرم که میرسند از خدام چادر میگیرند و سعی میکنند چند لحظه هم که شده حواسشان به نگاه فاطمه باشد که میبیند دختران را، میبیند زنان را و توقع دارد و اساسا میشود غم دل فاطمه را حس کرد وقتی که دختری میراث فاطمه را، حجاب را میدرد و زیباییش را به حرام به چشمان نامحرمان هدیه میکند!
افتخار کنم به اینکه یک زن معصوم داریم و همان یک معصوم حجت بر تمام امامانمان شده است و حرف فرزندش صادق(علیه اسلام) در گوشم زمزمه شود که فرمود: مادر ما حجت برماست و ما حجت بر مردم!
این ها همه تصویرهای ذهن من است از دختران سرزمینم و روزشان شد تا تصاویرشان در ذهنم مرور شود و اصلا بهترین تصویر از دختران سرزمین من کجاست؟ "از دامن زن مرد به معراج مىرود. (صحیفه امام، ج7، ص: 341)"
حالا دیگر وقتش شده است پابوسی دختر موسی ابن جعفر را کنیم، تولدش شد دلیلی بر ملکیت دختران بر این روز، صورتم را به ضریحش میگیرم، از میان شبکه ها نگاه میکنم... چقدر اینجا دخترانه است، تمام وجودم محو افتخار است، افتخار به دختران سرزمینم، دخترانی که الگویشان فاطمه است!
یاد پیرانقلابمان خمینی کبیر میافتم که انقلابمان را به واسطهی همین دختر موسی ابن جعفر(س) گرفت و تک تک این دیوارهای بالاسر حضرت و این زمین زیر پای کنار ضریح، تحت الحنکِ عمامه اش را یادشان است و صدای گریه های شبانه اش در نماز شب هایش را هنوز هم میتوان در زیر قبه ی حرم شنید.
دستهایم را از ضریح جدا میکنم، و میگذارم روی سینه... یک نفس عمیق میکشم، با افتخار اشک را به چشمانم هدیه میکنم و میگویم... خانم جان روزت مبارک!