آنچه در داستان بزبز قندی بیشتر از همه به چشم میخورد و شک برانگیز است ،رفت آمد
مادر بچه هاست به گونه ای که هیچ وقت در خانه نیست و گرگ نابکار از همین خلاء
استفاده میکرد
طی تحقیقات بنده و کاشف بعمل آمده مراودات مشکوکی دیده شده که بز
بز قندی به بهانه تهیه علف تازه از خانه خارج میشود اما به محض اینکه دو سه تا کوچه
از خانه دور میشود، تغییر ماهیت میدهد و به سرعت گوشی خود را که به یکی از خطوط
اعتباری ایرانسل تجهیز شده در می آورد و به بی افش زنگ میزند ظرف ? دقیقه گوسفند
فشنی با یک عدد پژو پارس اسپرت به سراغش می آید و با هم میروند صفا
پدر که سه
شیفته کار میکند. مادر هم که میرود صفا بچه ها هم تنها در خانه میمانند . کمترین
خطری که تهدیدشان میکند گرگ پشت در است و بیشترین خطر شبکه های ماهواره ایی که از
تلویزیون خانه پخش میشود و آنها بدون نظارت مادر میبینند . اینگونه میشود که بچه
شنگول از آب درمی آید
شنگول چرا شنگول است؟ مگر این روزها بدون آب شنگولی میتوان
شنگول بود .شنگول را باید در ابتدا حد زد بعد به راه راست هدایت کرد و بعد بدنبال
ساقی محل رفت و آنرا نیز با چند ضربه شلاق به راه راست هدایت کرد تا دیگر به طفل
های معصوم آب شنگولی نفروشد
منگول هم که بینوا مونگول است و هپلی
اما حبه
انگور که به غایت چند صندوق انگور است اهل طرب است و زید بازی . آخرین باری که گرگ
به خانه بزبز قندی نفوذ کرد با نازک کردن صدا ،خودش را جای جی اف حبه انگور جا زده
بود و وارد خانه شد
خلاصه نرمال ترین شخصیت داستان همان گرگ است که هدفی منطقی
را در کل داستان دنبال میکند و گرنه کلیه شخصیت های داستان به نوعی دچار انحرافات
اساسی میباشند