
از جاش پرید... آروم زمزمه کرد... صدای چی بود ... چه شب وحشتناکی ....
می ترسید از جایش تکون بخورد ... یه نگاه دیگه به پنجره انداخت ... بونگ ((((( ...
جرأت پیدا کرد و از جایش بلند شد ... یه چرخی توی ساختمان زد ... بونگ(((( ....
این بار صدا رو شناخت و به سمت پله ها رفت .... درب پشت بام را بست ...
* طعم واقعی زندگی را حالا می شه حس کرد ... خوب انتخاب کنید،
** با عشق ازدواج کنید و با دوست داشتن زندگی کنید.
*** منتظر پاراف های زیباتون هستم .