سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
Instagram
 
 
نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : سه شنبه 94/5/6
نظر

• از کیفیت عشق و علایق هر فردی می توان به میزان عقل و ارزش و بزرگی او پی برد ..

آدم ها وقتی کودک اند عاشق خودشان هستند و خودخواهانه خواسته هایشان را می طلبند 
بزرگتر که می شوند به فکر رقابت و تفاخر می شوند .. و کمی بعدتر باز ارزش ها را می کاوند 
و به میزان عقل و فهم و درکشان اهداف و مطلوب و محبوبی را برای خود برمی گزینند .....

برخی از انسان ها  از زمان و مکان فراتر می روند و هر آنچه در گذشته و حال و آینده به معنای واقعی خوب و خداپسندانه است را می خواهند و این نوع خواستن است که آن ها را تبدیل به انسانی ارزشمند می کند .. انسانی که دریافته : منهای خدا همه چیز، هیچ است ..

 

• عشق به خداوند یک موهبت بزرگ است

که بدون توفیق و کسب شایستگی و قابلیت و نیز بدون داشتن درک و دانش بوجود نمی آید ..

و چنانچه فرد با کسب معرفت ، مجذوب محبوب شود اندیشه و رفتارش به کلی متفاوت و متعالی می شود و همدلی و مهرورزی یکی از بارزترین خصوصیات انسان عاشق و عابد و عاقل است ..


تا وقتی تو را نداشتم ، از تنهایی ام می نالیدم 

و حال شادم و به جای شکوه و ناله ، به تو می بالم ..


نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : شنبه 94/1/1
نظر

 

وقتی می گریم  ، گویی با اشک لمست می کنم  و  معجزه وار  آرام می شوم  ..

وقتی راه می روم سایه ات را حس می کنم و به بودنت می بالم ..

وقتی از دیو و دیوارهای دنیا  می گذرم خوب می دانم که به خواست و قدرت توست ..

وقتی می خوابم با یاد تو و به امید دیدن تو ، چشم بر هم می گذارم ..


وقتی . . . . . . .


راستی ! صدای سکوتت برای من زیباترین ترانه است ..

چون می دانم نشانه ی نبودنت نیست ..

اما اگر روزی با جمله ای سکوتت را بشکنی ..

یقین دارم زیبایی صدایت قابل توصیف نیست ..


روزی که شیفته ات شدم را هرگز فراموش نمی کنم   ..

آن روز بی واژه صدایت کردم ..  و تو  وه که چه زیبـا پاسـخ دادی ....


محبوب منی ، اما افسوس آن نشدم که می خواهی

و چه رنج بزرگی است شرمنده بودن در نزد تو ..


کاش مثل فرشته بی نقص بودم و مثل مادرم بسیار مهربان 

آنگاه شاید مقرب درگاه تو می شدم

با اینکه زمان بی رحمانه می گذرد و من هنوز در این پیله بی بال و پرم 

اما امیدم به یاری توست که  " با تو به تو " برسم ..


نویسنده : محسن اقبالی
تاریخ : جمعه 93/12/1
نظر

چه زمانی به بالا نگاه می کنیم؟

روزی مهندس ساختمانی، از طبقه *ششم* میخواهد که با یکی از کارگراش حرف بزند .

خیلی او را صدا میزند اما به خاطر شلوغی و سرو صدا، کارگر متوجه نمیشود.

به ناچار مهندس، *یک اسکناس 1000 تومانی به پایین می‌اندازد تا بلکه کارگر بالا رو نگاه کند.

کارگر پول را برمی‌دارد و تو جیبش می‌گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می‌شود.

*بار دوم* مهندس50 هزارتومان میفرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند باز پول را در جیبش می‌گذارد.

*بار سوم* مهندس سنگ کوچکی را می‌اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می‌کند.

در این لحظه کارگر سرش را بلند می‌کند و بالا را نگاه می‌کند و مهندس کارش را به او می‌گوید...

این داستان همان داستان زندگی انسان است، 


خدای مهربان همیشه نعمت ها را برای ما می‌فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم.


اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می‌افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگیاند، به خداوند روی می آوریم.

 

بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد.

 

برگرفته از وبلاگ فرشته مهر


 
 
من در 17 مرداد 64 در شهر تفت یزد به دنیا آمده ام. از خانواده مذهبی و سنتی یزد و همواره به عکاسی علاقه زیادی دارم. طراحی گرافیک نیز کار می کنم. دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر نرم افزار می باشم. پیاده روی و کوهنوردی خیلی دوست دارم.